علياكبر مظاهري
گفتوگو با غلامحسین امیرخانی، سخت نبود؛ اما... او که پیش از دوران دبستان با تخته بر کاهگلهای روستایش مشق میکرد، سال 63 به قول میرزا بیدل دهلوی به «حیرت» رسید. از خودش بشنوید که وقتی درباره سبک و وجوه امتیاز و خاص خوشنویسانهاش پرسیدم، گفت: « خودبهخود (ناخودآگاه) شد. بدون اراده و قصد بود. دیگران به من گفتند و مطالعه من در این باره یک سال طول کشید تا خودم به این نتیجه رسیدم که خط نستعلیق من تمایزهای اینچنینی دارد.»
امیرخانی این التفات و رسیدن را «حیرت» (نه لذت) توصیف کرد: «و من متوجه شدم در هندسه این پدیده اجتماعی و هنری ما این خط ملی (نستعلیق) چه قابلیتهای درونی فوقالعادهای از نظر زیباییشناسی هست و تا چه میزان باید کمال و پختگی در جوهرش وجود داشته باشد که این همه زیبایی و قابلیت را بتوانیم یکجا در یک شکل تجسم ببخشیم.»
نستعلیق واقعا تجسم شعر و اندیشه ماست. از استاد شنیدنی است که: «نستعلیق، همهاش نرمش، انعطاف و دور است که نشانه و معنای اخلاقی این امر، محبت و همدلی است. اصلا زاویه ندارد. شخصیت ایرانی ماست که نه خشنایم نه جنگطلب؛ نماد شخصیت ایرانی ماست؛ واقعا اینطور است.»
تنها باری که امیرخانی در طول مصاحبه تبسم کرد و به قول حافظ: «گره بگشود از ابرو و بر دلهای یاران زد»، زمانی بود که پرسیدم: کدام امکاناتش را ذخیره راه آخرتش پرداخته و ساخته است؟ او با تبسمی شیوا گفت: «این رباعی سنایی شاید جواب شما باشد: ای نسخه نامه الهی که تویی / وی آینه جمال شاهی که تویی / بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.»
از کجا شروع کنیم؟
هر چه كه دلتان ميخواهد.
کار خطرناک برای خوشنویس؟
باطن شفاف خودش را نسبت به امری که به آن نورانیت لطمه بزند و مکدر کند، مواظبت نکند. این تعریف شامل تنها خوشنویس نمیشود. هر انسانی باید همینطور باشد. خود بودن؛ چون دادههای اطلاعاتی در امور مختلف، ذهنیت ما را میسازد، دقت کنیم که این اطلاعات، همهجانبه باشد و پس از اینکه با عقلانیت و تجربه ما محک خورد، پذیرفته شود.
و به این ترتیب؛
خود و شخصیت خود را به این ترتیب باید محافظت و پاسداری کنیم نه اینکه براساس عاطفه، سلیقه یا امیال خودمان، قضاوتی را بسازیم که به دور از واقعیت و واقعبینی باشد.
وجدان؛
بزرگترین سرمایهای که خداوند به ما عنایت کرده است.
پس دیگر نعمتهای بزرگ؟
وجدان، برآیند مجموعه نعماتی است که ما موجودات انسانی داریم.
عایدی این نعمت؟
با چراغ عقل و اندیشه که ما از این طریق به تشخیص میرسیم وجدان ما از آن تشخیص باطنی پیروی بکند و به خاطر هر منافع یا موضوع دیگری به آن قضاوت پاک و عاقلانه و (مثلا) عادلانه خدشه وارد نکند.
غوطهور بودن؛
غوطهور در جامعه هستیم که طبیعتا الزام به وجود میآورد که ما با جامعه همصدایی کنیم.
برخلاف جریان آب شناکردن؟
خیلی دشواری دارد.
پس باید چه کرد؟
باید بتوانند به هر ترتیب موقعیت خودشان را طوری تنظیم کنند که در مسیر امواج نباشند و روی پای خودشان بایستند.
اما هنرمندان بزرگ همیشه برخلاف جریان بودهاند.
ما در ایران با توجه به موقعیت و تاریخ تلخ و پرتلاطممان این تجربه را پیدا کردهایم.
مرحله اول؛
اول باید که آموزش ببیند و به پختگی و دید دارای اشراف برسد؛ آن وقت با تشخیص درست، طبیعتا انتخاب روش میکند.
در خوشنویسی حتی؟
خوشنویسی چیزی نیست که برخلاف جریانبودن در خصوص آن مصداق داشته باشد و بخواهیم برایش یک جور شیوه و روش بتراشیم.
جریان خوشنویسی؛
یک انتخاب آزاد و براساس سلیقه است.
چیزی که تاحدی این معنا را نشان بدهد؛
اینکه در برابر پول، مقام و یا هرگونه موضوعی که پسند خاطر او و اصالت رفتار و انتخابش را ضعیف کند، مقاومت کند و خود را در ارتباط با اصالت و حرکت در جهت کیفی و ارتقایی، متعادل نگه دارد (بر خلاف جریان خوشنویسی این میشود).
سیره و نتیجه این «خلافآمد عادت»؟
به دیگر عبارت، به نفس هنر که کمالجویی و تعالیطلبی و انعکاس «آن زیبایی و جمال» به جامعه باشد، تلاش کند.
سکوتی که خوشنویس در آن رقم میزند؛
بعضی از رشتههای هنری چنین شرایطی دارد که در خلوت خاطر، امکان ایجاد ارتباط و تمرکز به وجود میآید... و خوشنویسی یکی از آنهاست.
خوشنویس بیشتر با چه چیزهایی سر و کار دارد؟
(بیشتر که خب شاید دقیق نباشد) به شکل سنتی با معلم خودش سر و کار دارد.
اگر این معلم در حد و اندازههای مطلوب باشد؛
به صورت یک جور مرشد و راهنمای معنوی در او تاثیرگذاراست و براساس همین تعلق خاطر، انتقال تجربه و فن خوشنویسی با توفیق توأم میشود.
احتمالا اگر استعداد هنرجو فراتر از معلم باشد، چطور؟
آن شخصیت محبوب و همدل (مثلا) انسانی و فرهنگی عمیقا در وجودش پایدار میماند. در صورتی که آن عواطف عمیق باشد هرچند که از نظر فنی مسیرش جدا باشد و پرواز بلندتری داشته باشد، معلمش را هیچوقت فراموش نمیکند و آن ارتباطش حفظ میشود.
شما هم اگر تند بنویسید، خطتان مثل من بد و ناخوانا میشود؟
بله در هر کاری که به حد اعتدال، ملاحظه شرایط نشود، آن کار به سمت ضعف میرود.
آنچه خوشنویس در مرحله بعدی، در کنار آنهاست؟
سرمشقهای تعریفی است.
تعریف سرمشقها؟
به نوعی تجلی شخصیت و کمال استادان بزرگ گذشته است که آنها هم تبدیل میشوند به استادان او و محضر آنها را از طریق آثارشان درک میکند.
شما از محضر حافظ چه آموختید؟
طبع حساس و کمالجو... [خوشنویس] از آثار بزرگانی چون حافظ همان افکار و اندیشهای را که در سراسر دیوان او موج میزند، به قدر استعدادش دریافت میکند؛ بهرهمند میشود و به نوعی شخصیتش با شخصیت حافظ و افکار، اندیشه و آرمانهای او همدل و همنوا میشود.
چرا اقبال مردم ایران به دیوان عزیز او بیش از دیگران است؟
چون حافظ بیش از هر شاعر دیگری در تاریخ ایران توانسته است تمام ابعاد وجود انسان را به بهترین وجهی از لایههای بیرونی تا درونی افکار و اندیشه و ذوق او بیان کند.
و موقعیت یک خوشنویس در قبال حافظ؟
در اثر این جاذبه آسمانی و دلبستگی عمیق، مصالح کار خود را (که عبارت است از کلمات و ترکیبات) بیش از پیش از دیوان او انتخاب میکند.
حس شما از واژهها و کلمات که در ارتباط همیشگی با آنهایید؟
کلمات در خط نستعلیق، تجسم همان «شعر حافظ» هستند (حافظ، سعدی، مولوی و سنایی فرق نمیکند). اصولا شخصیت تاریخی ایرانی؛ منتها این معانی را چشم و ذهن مانوس به فرهنگ و هنر و اختصاصا آشنا به آثار تراز اول خوشنویسی ایران احساس میکند و میبیند.
حستان از «صریر» (صدای قلم نی هنگام تحریر)؛
صریر یک مسئله بیرونی است. اهمیت زیادی ندارد، گاهی اصلا شنیده نمیشود به خاطر اشتغال ذهن و توجه خاطر که یک جور معاشقه و همآغوشی با معنا و صورت است.
معنی این «معنا» که میگویید؟
معنا در باطن کلمات و ساختار هندسی این خط حاصل زحمت و مرارت تاریخی قوم و ملت ماست (و همینطور که عرض کردم) خود کلمات، حاوی معانی بسیاری هستند و همچنین متوجه معانی بلند و عمیق ابیات و اشعارند.
... و امور دیگر؛
تقریبا فراموش میشود و به نظر نمیآید. خلاصه همه احساس نویسنده مرتبط است با همان مسائل که عرض کردم.
چگونه میتوان به آن معانی بلند و حافظانه (از طریق خوشنویسی) رسید؟
هنرمند اگر حساس و کمالجو باشد، به مناسبت این قابلیت، توان دریافت این کیفیات را از حافظ دارد.
خود اشعار حافظ؛
دیوان حافظ شناسنامه یا تبلور ذوق یا اندیشه و آرزوهای ملت ایران است.
حافظ سروش که با ذوق شما قلمی شد؟
نوشتنش به این ترتیب مقدر شد که به مناسبت سال گرامیداشت حافظ که از طرف یونسکو در سراسر جهان برگزار شد (سال 67) مدیران آن زمان سروش با بنده درباره نوشتن دیوان عزیز حافظ قرارداد بستند.
چقدر تحریر حافظ طول کشید؟
موقعیت جنگ و موشکباران، امکان اقامت در تهران را به من نمیداد، به طالقان پناه بردم و در فرصت کوتاهی که کمتر از 4ماه بود، این کار به ثمر رسید.
تذهیبها هم همزمان انجام میشد؟
بله؛ توسط استاد محمدباقر آقامیری.
انگیزه اصلی در نوشتن این دیوان؟
ادای احترام به حافظ و احساس وظیفه بود. در موقعیتی که سازمانهای مختلف ایران و جهان برای انجام این کار همدل و همراه شده بودند، من و هنر خوشنویسی و انجمن خوشنویسان مایل بودیم که در این همایش سهمی داشته باشیم.
به دیوان حافظ، فال هم میزنید؟
فال به دیوان حافظ در ذهن، جریان دارد.
چطور؟
چون هر امری که اتفاق بیفتد، در زندگی روزانه ما و جامعه ما انطباق دقیق با یکی از مفاهیمی دارد که حافظ آن را به بهترین وجهی مورد کندوکاو و توجه قرار داده و ما میبینیم که نیت ما که احتمالا قدرت بیانش را نداریم با زیباترین و بلندترین کلام و آوا از زبان حافظ بیان شده است.
علت این همه توجه قدسی به حافظ؟
نحوه تفکر هر جامعه از الگوها و سرمشقهای مورد علاقهاش شکل میگیرد (خیلی ساده که بگویم) چون حافظ و دیگر بزرگان ادبیات عرفان ما با هنرمندانهترین و زیباترین شکل ممکن این شخصیت و آرزو و (بالاخره) موجودیت را تعریف کردهاند، دلبستگی ما به این دلیل خیلی به حافظ عمیق است.
باز هم از اشعار حافظ بگویید.
به نوعی معدل ادبیات و عرفان ماست.
يكي از محورهای معنایی دیوان حافظ «ریا ستیزی» است.
اصلیترین توجه حافظ مقابله با ریا و تزویر است و سراسر دیوانش از این بابت، سرشار است؛ همه میدانیم که اگر ریا و تزویر در جامعهای کمرنگ باشد، به همان نسبت، حقگویی و صداقت و سلامت پررنگتر و قویتر میشود. مثل یک فرمول است!
پایههای خوشنویسی آیا بیشتر روی تقلید بنا نهاده نشده؟
در اینجا کلمه بیشتر را بردارید و «جریان خوشنویسی» را آنجوری که هست، ببینیم و تعریف کنیم. چگونه است که خوشنویسان تراز اول تاریخ در طول 700-800 سال که همگی آنها به نوعی از میراث ارجمند قبل از خود سرمشق گرفته و خود را در پیروی از آن به نقطه پختگی و کمال رساندهاند و به سهم خود و از شخصیت خود نمکی و ملاحتی به آن افزودهاند و در ساختار هندسی آن در حد ذوق و توان، اندکی تغییر ایجاد کردهاند، همیشه به عنوان بزرگترین هنرمند و نابغه (نمیدانم) خوشنویسی نام برده شده و امروز این پیروی و سرمشق گرفتن با همان معیار مورد ارزیابی قرار نمیگیرد؟
نظرتان درباره نوآوریهای امروزین در خوشنویسی؟
من فکر میکنم شایسته است که بر پایه استوار سنت و آثار گذشته، خوشنویس معاصر پس از اینکه از مقدمات و مبانی این هنر به اندازه کافی بهرهمند شد، به طور آزادانهای، اختیار دارد که به هرگونه نوآوری و نوجوییاش پاسخ بدهد. آثار متنوعی که امروز میبینیم، دلیل این موضوع است.
خط و معیار تعیینکننده در این باره؟
منتها میزان دلبستگی افراد یا هنرمند خوشنویس به مواریث فرهنگی، تعیینکننده است.
هرچه میزان دلبستگی به سنت بیشتر باشد؛
هرچه بیشتر باشد، اقتباس و پیروی او بیشتر است.
این دلبستگی اگر کمتر باشد؛
به تنوعات و نوآوری به ترتیبی که سلیقه او ایجاب میکند، رو میآورد.
یک ماگزیمم از این دو طیف؟
این دو جریان در جامعه ما شکل مناسبی دارد و آثار خوشنویسان معاصر شاهد این ماجراست.
اگر برای نوشتن یک روز متوجه شوید جوهر ندارید، چه کار میکنید؟
نه، این اصلا اتفاق نمیافتد.
آخر...؛
برای اینکه ابزار کار هر هنرمندی مثل نفسکشیدن با او همراه است؛ احتمالا متناسب با موقعیتهای مختلف در زندگی روزانه عکسالعمل این علاقه باطنی ظهور میکند.
یک خوشنویس مثلا در مقابل کتیبه یک مسجد یا یک بنای تاریخی، یک کتاب یا یک قطعه قدیمی در موزه که شاید الهامی میگیرد، که قلم و دوات همراهش نیست!
در این موقعیت، دریافتهای ذهنی خودش را یادداشت میکند؛ یا در ذهنش (حافظه) یا روي كاغذ با مداد مینویسد.
بزرگان خوشنویسی از دید شما؛
خوشنویسی هم مثل ادبیات است. تقریبا 5-6 تا از بزرگان خوشنویسی قلههای بلندتری هستند که ناظر در هر کجا بایستد، آنها را میبیند (منظورم نستعلیقهاست).
اسم نمیبرید؟
میرعماد، میرعلی هروی، میرزا غلامرضا، میرزای کلهر، میرحسین ترک.
اگر میرزا غلامرضا معاصر ما بود، به نقاشیخط رو میآورد؟
نمیتوانیم دراین باره یک نظر کاملا دقیق بدهیم. او در زمان و موقعیت تاریخی خودش کاری را کرد که ما امروز شاهدش هستیم.
یک نکته دقیق؛
توجه به خط و نقاشی همیشه هم از روی یک انتخاب دلخواه یا اصلح نیست، گاهی هم برای پوشاندن ضعف است.
این ضعف چه هنگامی رخ مینماید؟
هنرمند قادر نیست راه دشوار رسیدن به رکوردهای همیشه ماندگار خوشنویسی را طی بکند.
چگونه این راه دشوار طی میشود؟
برای رسیدن به آن مرتبت از زیبایی و زیباییآفرینی، بیش از 30-40 سال عمر با استعداد را باید صرف کرد. بنابراین این در طاقت همهکس نیست.
یک مدرک بیاورید؛
بنابراین وقتی به برخی آثار خط و نقاشی مینگریم، به ندرت تک و توکی بنیادهای زیباییشناسانه در آنها مشاهده میشود.
مصداقی دیگر برای این موضوع؛
از نسل قبل، مرحوم مافی و پیلآرام موفق بودند (شما نام دیگری را به خاطر میآورید؟ قطعا نه) آثار اینها ماندگار و ارزشمند است... .
چرا؟
شرایط یک اثر هنری را در خودش جمع دارد.
اگر روزی در آغاز کار پشت سر هم چند تا از قلمهایتان بشکند؟
(شاید بتوانم در این مورد جوابگو باشم) اتفاقا در قبل و پس از انقلاب، مسئولیتهای (سمتهای) اداری و تشکیلاتی متعددی داشتم... . لازمه یک چنین موقعیتی پاسخگویی است.
لطفا توضیح بدهيد.
پاسخگویی به حدود شرح وظایف آن مسئولیت (به طور کلی). بنابراین مرتب جریان خوشنویسی من قطع و وصل میشده و این جریان شبانهروزی بوده است. آن لحظه و ساعتی که میخواستهام چیزی بنویسم به مناسبت جلسه یا تلفن و... آن جریان قطع میشد. (این موضوع کاملا رساست).
اما من خواستم انتزاع کنید و از تخیلتان بهره بگیرید؛
چون منظور شما این بود که یک کسی شرایط تامل و تفکرش از بین برود چه حالتی پیدا میکند، البته خیلی دشوار است از دنیایی به دنیای دیگر کانال زدن؛ ناگوار هم هست... ولی بستگی دارد که ما قضایا را چطجور برای خودمان معنا کنیم و چه بهرهای بخواهیم ببریم و چه عکس العملی داشته باشیم.
خوشنویسی، ثمره چه چیزی است؟
خوشنویسی مرهون و مخلوق تمرکز، سکوت و خلوت خاطر است. بنابراین با مسئولیتهای اجتماعی که هر لحظه نیاز به برقراری ارتباط و حضور دارد، در تضاد است.
موقعیت شمایی که غلامحسین امیرخانی هستید؛
شاید من از این موقعیت دشوار بهره مثبتی برای خودم به وجود آوردم و به قول حضرت حافظ: «از خلافآمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم ».
اینکه ما ایرانیها خیلی پیچیده و عجیبایم؛
ایرانی نمیتواند یکجانبهنگر باشد. ما ملت و فرهنگ یکصدایی نیستیم، فرهنگ ما همیشه چندصدایي بوده است.
و جوانهای امروزه روز؛
جوانهای امروز واقعا در حدی از نگاه کنجکاو، جستجوگر و استعداد درونی در دنیا یگانهاند، ژاپنیها «آی کیو» هوشی ایرانیان را 20 و خودشان را 14 ارزیابی کردهاند.
پس؛
جوانهای ما با این سرشاری و بمباران اطلاعات، صاحبنظرند؛ فقط کافیست که به هوش و عقل خودشان وفادار باشند.
یک توصیه استادانه به جوانان؛
مسائل مختلف را بخوانید و همچنین آن چیزی را که باید آن معلومات و اطلاعات را جمعبندی بکند. درست است که ما چنان بنمایههایی را داریم به عنوان یک ملت باهوش اما سیر تاریخی ما مشخص کرده که ما نقص اطلاعات داریم.
یک مثال؛
ما در فهرست مخترعان فقط یک نفر را داریم؛ زکریای رازی!
ادامه بدهید...؛
به آمار مراجعه کنید و ببینید چقدر گویاست. در این فهرست امریکا اول است بعد از آن به ترتیب فرانسه، انگلیس، ایتالیا و... قرار دارند.
چیز دیگری که برای ما موقعیتمان را روشن میکند؛
تیراژ کتاب اطلاعات.
و حالا که این موقعیت، بهروز نیست...؟
تا آن موقعیت و استعداد ما با آن اطلاعات به مرحله تشخیص نرسد (خب) هر کسی میتواند بیاید ما را فریب بدهد!
به عنوان سوال آخر: شخصیت ایرانی را اگر بخواهیم در یک شکل قطرهای، تقطیر شده و در کوچکترین وجه تجسم/تصور کنیم؛
خط نستعلیق.
منبع: جامجم آنلاين، چهارشنبه، 08 آبان 1381